بلاخره از شیر گرفتمت
سلام ناناز خانمم عید رو کلا خونه مامان فرح و بابا فرج بودیم کلی خوش گذشت و هفتم خاله رو راهی خونه بخت کردیم تو عروسی کلی کیف کردی و مامان و بابا رو کلی خسته کردی به همه چی کار داشتی و یه جا بند نمی شدی همش وسط سالن پا برهنه مو ژولیده لباس خاکی واسه خودت چرخ می زدی و به همه مهمونا سر میزدی گاهی وقتام غیب میشدی و بعد کلی گشتن میدیدم یا بغل یکی از مهمونایی یا باز بیرون رفتی خلاصه خوش گذشت و ایشالا خاله سمیه خوشبخت شه دو روز بعد عروسی وقتی سرمون کمی خلوت شد وقت رو غنیمت شمردم و از شیر گرفتمت واسه اولین بار که صبر زرد به سینم زدم بعد نهار مه می خاستی بهت هشدار دادم ولی گوش ندادی و شروع کردی به میک زدن کمی اخمات تو هم رفت ولی ول...
نویسنده :
مامان کژه
9:08