ثمره عمر منثمره عمر من، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
مامانشمامانش، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
باباشباباش، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

عزیز دل مامان و بابا

بلاخره از شیر گرفتمت

سلام ناناز خانمم عید رو کلا خونه مامان فرح و بابا فرج بودیم کلی خوش گذشت و هفتم خاله رو راهی خونه بخت کردیم تو عروسی کلی کیف کردی و مامان و بابا رو کلی خسته کردی به همه چی کار داشتی و یه جا بند نمی شدی همش وسط سالن پا برهنه مو ژولیده لباس خاکی واسه خودت چرخ می زدی و به همه مهمونا سر میزدی گاهی وقتام غیب میشدی و بعد کلی گشتن میدیدم یا بغل یکی از مهمونایی یا باز بیرون رفتی خلاصه خوش گذشت و ایشالا خاله سمیه خوشبخت شه دو روز بعد عروسی وقتی سرمون کمی خلوت شد وقت رو غنیمت شمردم و از شیر گرفتمت واسه اولین بار که صبر زرد به سینم زدم بعد نهار مه می خاستی بهت هشدار دادم ولی گوش ندادی و شروع کردی به میک زدن کمی اخمات تو هم رفت ولی ول...
17 فروردين 1394

آموخته های جدید

جوجو کوچولوی من تازگی ها یاد گرفته خیلی شیک و باکلاس قاشق غذا رو تو دهنش بذاره انقده از رز قاشق دست گرفتنش متعجب شدم که نگو آخه همیشه برعکس دهنش می ذاشت اما الان عین یه خانمه گلکم داره کم کم واسه خودش مستقل میشه عزیز دلم   ولی هنوز با کم سن و سالای مثل خودش نمی تونه ارتباط برقرار کنه انقده با تعجب بهشون نگا می کنه انگار یه موجود عجیبی دیده، جیکشم در نمی آد عسلم احتمالا واسه اینه که بچه کم دیده و از رفتارشون متعجب میشه ...
23 اسفند 1393

جدیدا یاد گرفتی

سلام عسلم خیلی وقته نیومدم ازت بنویسم آخه خیلی سرم شلوغه یعنی تو خونه فرصت نمی کنم و نمیزاری، سرکارم که کم وقت پیش میاد خلاصه می خوام بدونی این مدت خیلی شیطون وبلا شدی همش دردسر درست می کنی یه کلمه هم به حرف بزرگات گوش نمی دی هر چی رو خودت بخوای انجام میدی و واسه دل بقیه هم خودتو لوس می کنی و ماچمون می کنی ناقلا با اینکه چند ماه دیگه دو سالت تموم میشه ولی خیلی کم و ناواضح حرف می زنی تنها جمله ای که قشنگ می گی و درکش کردی تموم شده ( تا بو)، خیلیم خوشگل اداش می کنی که الاهی من قربون اون حرف زدنت برم تازگی ها انگار باز دندون در میاری و خیلی اذیت شدی سرمام که خوردی قوز بالا قوز شد و همش غصتو خو...
18 اسفند 1393

یادگیری

سلام جوجو کوچولوی من آخرش بعد کلی تمرین و تکرار آب گفتن و یاد گرفتی آخه همش به آب می گفتی عم (صدای قورت دادن آب) حتی گاهی که خیلی دلت آب می خواست تا مرز خفه کردن خودت پیش می رفتی راستی سرماخوردگیت بهتر شده اما این دفعه این مامانیه که سرما خورده ایشالا تو خوب باشی من چیزیم نمیشه زودی خوب میشم کافیه دوتا از اون بوس خوشکلاتو بخورم آخه هر وقت کارت گیر باشه یا کار بدی کرده باشی یا مامان دردش بگیره میای یه ماچ  گندم میکنی آخ که چه حالی میشم من توام بلا کاراتو با این ماچای آبدارت پیش می بری ...
16 آذر 1393

سرما خوردگی

آره عزیز دلم سرما خوردی حسابی دیروز ماما بزرگ بردت بیمارستان پیش دکتر اطفال کلی برات دوا درمون نوشته بود با کلی آمپول و اسپری منم کلی ترسیدم واسه همین عصری با بابات رفتیم مطب یه دکتر دیگه اونم گفت این همه دوا درمون لازمت نیست فقط یه شربت کافیه بقیش یه دورس می گذره خلاصه شاد و شنگول برگشتیم خونه و توام از اینکه سه چرخت رو آورده بودم تو خونه کلی ذوق کردی و تا شب سرگرمش بودی   الهی هیچوقت مریض و بدحال نبینمت ...
12 آذر 1393

بازی های مورد علاقه عسلم

الان که حدودای یه سال و نیم از عمرت می گذره عاشق آب بازی و پر و خالی کردن ظرفا از حبوبات و ... هستی بازی دیگه ای هم که بابات بهت یاد داده به قول خودت پخ پخ کردنه یعنی بابات باید ادای دنبال کردنتو با پخ کردن در بیاری و توام بدو خودتو  میندازی بغل من و بهم می چسبی و کلی می خندی و سرحال میای حمومم که بری بیرون اومدنت طول می کشه یه چیز جالب دیگه اینکه هر کلمه ای که بهت بگنو بوده اشتباهم تکرار می کنی ولی وقتی بهت می گم بگو آب می گی  عم در واقع صدای قورت دادن آبو برام در میاری ...
11 آذر 1393